ما دهه شصت- هفتادیا نسلی هستیم که در صورت بروز شیطنت بیش از حد

با یک قاشق روی شعله ی اجاق گاز روبرو می شدیم !

.
.
اژدها :

حسنی کجا میری ؟

حسنی :

دارم میرم به مهمونی

خونه مادربزرگ

بخورم پفک نمکی

چاق بشم چله بشم

بعد میام تو منو بخور !

(تبلیغ قدیمی پفک نمکی در تلویزیون !)
.
.
یادش بخیر یه تفریح سالمی که داشتیم تو نوجوونی این بود که شبا با بچه های محل

میشستیم راجب جن و روح صحبت میکردیم و هممون از ترس زهر ترک میشدیم …

.
.
یکی از بزرگترین دغدغه های دهه شصتی ها خفه کردن صدای مودم های دایل آپ بود !
.
.
یادتونه بچه که بودیم لواشک غیر بهداشتی میخریدیم میپیچیدیم دور انگشت سبابمون

بعد هی انگشتمونو تا ته میکردیم تو حلقمون ؟ چه حالی میداد خدایی …

.
.
.
وقتی مدرسه میرفتیم ناظم میومد سر کلاس میگفت فردا ۵۰تومن پول بیارید با کاسه و قاشق آش میدیم !
.
.
میدونید بهترین روز واسه ما ده شصتیا چه روزی بود ؟

روزی که مشق نمینوشتی بعد فردا معلمت مشقاتو نگاه نمیکرد …

.
.
“الان میرم به مامانت میگم”

یکی از ترسناک ترین جمله های دوران ما بود …

.
.
اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم بعد با خودکار بیک روی جای گازمون

ساعت می کشیدیم ؛ مامانمونم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده

و مام ذوق مرگ می شدیم …

.
.
برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم میبردیم سر کلاس پز میدادیم !
.
.
یادش بخیر هروقت تو کلاس هر اتفاقی میفتاد مینداختیم گردن شیفت مخالفی ها …
.
.
یادتونه این باطری قلمیا وقتی تموم میشد در مرحله اول با ضربه زدن شارژش میکردیم ، در مرحله دوم تو ظرف آب جوش ۱ساعتی میذاشتیم بجوشه

۶ماه دیگه کار میکرد ؛ در مرحله آخر با پیچ گوشتی یا چاقو می افتادیم به جونش که ببینیم توش چیه …

.
.
یادش بخیر چه هیجانی داشت روزی که قرار بود زنگ آخر به خاطر جلسه معلما زود تعطیل بشیم !
.
.
اون موقع ها شلوار باباها اندازه ی پرده ی خونمون چین داشت !
.
.
نوستالژی به فنا دهنده یعنی این جمله :

بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنید با صف بیاید برید تو حیاط ، معلمتون نیومده !!!

.
.
یه زمونایی برا امتحان باید از اون ورقه ها که بالاش آبیه میگرفتیم میبردیم مدرسه برای امتحان دیکته !
.
.
زمانى که ما مدرسه مى رفتیم یک نوع املا بود به نام “املا پاتخته اى” ،

در نوع خودش عذابى بود براى کسى که پاى تخته مى رفت ،

یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملا عام و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم …

.
.
یادتون میاد ، کلاسی که در داشتن خودکار استدلر بود در سوار شدن بی ام دبلیو نبود ؟؟؟
.
.
میز نیمکت های چوبی و میخ دار رو کی یادشه ؟

زیر میز ۳تا جای کیف یا کتاب داشت … وقت امتحان یه نفر باید میرفت زیر میز و ورقه ش رو میزاشت رو نیمکت …

.
.
تو دبستان زنگ تفریح که تموم میشد مامورای آبخوری دیگه نمیذاشتن آب بخوریم !
.
.
یکی از سرگرمی های ما بالا رفتن از رختخواب ها بود ،

خدا میدونه چند بار رختخوابها ریزش کردن و موندیم زیر !

لذت صعود از این رختخوابها برابری میکرد با صعود به قله دماوند ! چه کنیم تفریح نداشتیم که …
.
.
یادش بخیر ، حاشیه دور فرش جاده اتومبیل رانیمون بود !
.

.
گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون یا کتابمون نقاشی می کشیدیم

بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن …

.
.
زﻧﮓ آﺧﺮ ﮐﻪ میشد ﮐﯿﻒ و ﮐﻮﻟﻪ رو ﻣﯿﻨﺪاﺧﺘﯿﻢ رو دوﺷﻤﻮن و

ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮدﯾﻢ زﻧﮓ ﺑﺨﻮرﻩ ﺗﺎ اوﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮی ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ از ﮐﻼس ﻣﯿﺪوﻩ ﺑﯿﺮون !

.
.
چند نفر می شدیم نفری یه چوب دستی بود و یه لاستیک موتور ، با هم مسابقه میدادیم !
.
.
مهیج ترین تفریح بعضیا مزاحمت تلفنی از نوع فوتی بود !
.
.
سلامتی دهه شصتی ها که ماشین کنترلی نداشتن ولی

یه نخ دومتری به ماشین پلاستیکیشون میبستن و ذوق دنیارو میکردن که ماشینشون ۲متر عقب تر از خودشون راه میره …

.
.
به افتخار اون نسلی که ظهرها به زور میخوابوندنشون

تا خرابکاری نکنن اما حالا باید ظهر به زور بیدارشون کنن …

.
.
یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود ،

با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها یا ضرب المثل یا چیستان !

.
.
دهه شصت :

یعنی شیفت صبح مدرسه آخر حال و شیفت بعد از ظهر ضدحال


یعنی عشق زنگ ورزش و با زیرشلواری مدرسه رفتن

یعنی بخاری نفتی و مکافات روشن کردنش


یعنی از این تمبر کوچیکا بسته ای ۱۰تا تک تومن

یعنی بوی نارنگی و سیب قاچ شده توی کیف


یعنی بستنی خوردن و تکرار “بستنیش خوشمزه تره مامان !”

یعنی ویدئو قاچاقی کرایه کردن و یواشکی دیدن


یعنی صف طولانی شیر ، از اون شیشه ای ها که خامه اولشو با انگشت پاک می کردیم !

یعنی ته کلاس بچه تنبلا ، ردیف جلو خرخونا


یعنی صدآفرین ، هزار آفرین ، کارت تلاش

یعنی زنگای اول ریاضی ، زنگای آخر انشا و تعلیمات مدنی


یعنی از این بستنی توپیا که شکل زی زی گولو بود

یعنی مشق شب نوشتن فقط با دوتا مداد : سیاه و قرمز


یعنی تلویزیون سیاه و سفید که فقط دوتا کانال می گیره

یعنی بوی رب گوجه همسایه توی حیاط ، لواشک پهن کرده تو سینی و سفره رو پشت بوم


یعنی کلاسی ۴۵نفر هر نیمکت سه نفر


یعنی میکرو ، سگا ، آتاری کرایه کردن ساعتی ۲۰تومن


یعنی دوست داشتن ، دوست داشته شدن ، صفا ، صمیمیت ، عشق …